نامه ها٬ شماره ٣٩
سياوش دانشور
کوزوو٬ مسئله ملى
مهران شادمهر
سیاوش عزیز شما در سرمقاله نشریه شماره ۳۸ یک دنیای بهتر در مورد استقلال کوسوو نکات جالبی را مطرح کردید که من با اکثر آنها کاملا موافقم. اما بنظرم چند نکته بدون پاسخ مانده است و شما شاید به دلیل جا به آن پاسخ نداده اید و آنهم مساله پاسخ مشخص و عملی به مساله جدایی است. سئوال من این است: این منطقه تحت تاثیر سیاستهای آلمان و آمریکا و بعضا دولتهای بلوک غرب در رقابت با آخرین باقیمانده های بلوک شرق تلاشی برای جدایی و تکه تکه کردن یوگسلاوی سابق را دنبال کردند. این پروسه با خونریزی و کشتار بسیار و قتل عامهای وحشتناک صورت گرفت. و شاید بشود گفت که این جریانات عملا مساله ای به نام مساله ملی را در بخشهای مختلف این جامعه و مردمی که تا قبل از این وقایع در کنار هم زندگی میکردند، ایجاد کردند. حال سئوال من این است آیا شما مساله ای بنام مساله ملی در کوسووو را به رسمیت میشناسید؟ دلایل تان چیست؟ آیا این پروسه جدایی، حال با هر نقصی، بهتر از جنگ و کشتارهای قومی نیست که میتوانست در چشم انداز باشد؟
مخلص شما، مهران شادمهر
مهران شادمهر عزيز٬
من در آن يادداشت مشخصا به مسئله عملى جدائى نپرداختم چون جدائى را ضرورى نميدانستم. در دوره پايان يا اوج بحران کوزوو٬ جدائى نسخه بهترى از ماندن بود. دستکم اين امکان را داشت که مردم کمتر قربانى شوند. اما آندوره گذشت و سالهاست که جنگ و معضل بصورتى که عملا دولتهاى غربى و جريانات ناسيوناليست و فاشيست ايجاد کردند وجود نداشت. مردم داشتند نفسى ميکشيدند. در همين سالها برخى کشورهاى جدا شده از يوگسلاى سابق از جمله کروواتيا از کانون هاى توريسم بودند. مشخصا در صربستان و کوزوو اوضاعى نبود که جدائى را به تنها راه حل مطلوب تبديل کرده باشد. جدائى نه امرى واقعى و ضرورى بخاطر آرامش بيشتر مردم بلکه در ادامه تقابل کشورهاى درگير صورت گرفت. در يوگسلاوى سابق مردم کنار هم زندگى ميکردند و پيشينه تخاصم ملى پيوسته اى که همزيستى اين مردم با هم را غير ممکن يا سخت کرده باشد وجود نداشت. بقول شما مسئله ملى را ايجاد کردند٬ نفرت پراکندند٬ ارتش ها درست کردند٬ و جنگ و پاکسازى قومى و جنايات فجيع سازمان دادند. اينجا قرار نبود کسى از کسى جدا شود تا براى آن رفراندمى برگزار شود. يک جامعه را نابود و تکه پاره کردند و کليد هر گوشه اش را به مشتى جانى دادند. کوزوو يکى از اين کانونهاى بحران بود. کوزوو هم آن زمان اگر جدا ميشد٬ يا جدايش ميکردند٬ همان سير عمومى تکه هاى جدا شده ديگر را طى ميکرد. اهميتى نداشت که چند کشور از فاجعه يوگسلاوى بجا ميماند و يا کوزوو جزو صربستان بماند يا جدا شود. مسئله امروز هم همين است. "استقلال" کوزوو و جدائى از صربستان بخودى خود اهميت ندارد و پاسخى به يک معضل واقعى مردم در کوزوو نبود. جايگاه اين جدائى بيشتر در تقابلهاى جهانى اساسى تر است. من فکر ميکنم پيامدهاى اين جدائى بمراتب بدتر از ماندن است. در اين سالها که چانه زدنهاى ديپلماتيک دولتها و متحدينشان پيش ميرفت٬ مردم در صربستان و کوزوو قديم داشتند زندگى ميکردند. اين واقعه٬ يعنى جدائى کوزوو در يک پروژه معين٬ ظرفيت بيشترى براى باز کردن زخمهائى دارد که ميرفت کمى التيام يابد. موفق و پيروز باشيد.
اميد آواره
با سلام. خسته نباشيد. اميد هستم از سنندج. بعد از انشعاب ٢٠٠۴ من از جمله کسانى بودم که ديگر فعاليت را با کمونيسم کارگرى انجام ندادم و کنار رفتم. ولى هيچوقت از درون نتوانستم کنار بزارم و دنبال کردم اتفاقات اين جنبش را. من تنها نيستم٬ ماها زياديم٬ خيلى زياد. ماها با انشعاب ٢٠٠۴ ضربه بزرگى خورديم. من زندگيمو در اثر فعاليتها از دست داده بودم. بارها دستگير شده بودم. اما وقتى پشتوانه ام يک حزب قوى سياسى٬ با بودن در کنار هم انسانهاى شريف کمونيست بود٬ ميديدم بهم روحيه ميداد و ميگفتم که اين وضع را تغيير ميدم.
بعد از انشعاب روز به روز ميديدم که دو حزب از اون سنت دور ميشن. لجن پراکنيهاى اينترنتى٬ به هم پريدنها و دور شدن از سنت منصور حکمت کارى کرده بود که حالم از اين وضعيت بهم ميخورد. اما يک مدت است باز به شماها و حکمتيستها اميدوار شدم. نه من٬ دوستان زيادى که مثل من اين چند سال را گوشه و کنار ماندند. اين مدت احساس ميکنم که همون دوره منصور عزيز است. با چندى از بچه هاى حکمتيست که ارتباط دارم ميبينم که دوباره همون حال و هواى دوره قبل از انشعاب رو حاکم کردند که خيلى براى من و دوستان ديگر اميدوار کننده است. و از همه چيز خوشحال کننده تر اينکه عکس شماها کنار عکس کورش و فاتح .... غيره ميبينم. ميبينم که در اعتراضات و آکسيونهاى خارج کشور کنار هم هستيد. اينبار برعکس نوک پيکان را رو به جمهورى اسلامى نشانه گرفتيد. جدا که خوشحالم.
اما آيا اين بس است؟ نه٬ کمه٬ خيلى کم٬ و خيلى از انسانهائى که يک دوره همه شماها را مقصر ميدونستيم٬ انتظار داريم که دوباره يکى بشين. ما هم با تمام قوا بهتون ميپيونديم. دوباره اون حزب سياسى قوى و با انسجام را ميخواهيم که براى همه افتخار آميز بود. در آن بجاى جدل آن لاين٬ صفا و صميمت چشم هر ناسيوناليست و لمپن اسلامى را کور کرده بود. اميدواريم شما رو با حکمتيستها در کنار هم در يک حزب ببينيم. آنموقع من و صدها انسان ديگر با شماها خواهيم بود. ميبوسمتان. باى. اميد آواره
رفيق اميد آواره عزيز٬
نامه شما٬ بعنوان حرف دل بسيارى از کسانى که در اين ماجراى ناگوار ضربه خوردند٬ تکان دهنده است. اگر حرکت ما توانسته باشد مجددا اميد و تحرک را در کمونيستهاى شريفى مثل شما٬ و بقول خودت تعداد زيادى مثل شما٬ زنده کرده باشد٬ تنها نشان ميدهد که روى مسير درستى ميرويم و بايد با قدرت اين مسير را ادامه دهيم. يک هدف اساسى ما بازسازى اين لطمات و برگرداندن اميد به صفوف وسيع جنبش کمونيسم کارگرى و متشکل شدن در صفى واحد است. مستقل از اينکه رفقاى مختلف در هر سو چه تحليلى در مورد اين تلاش ما داشتند و يا هنوز دارند٬ اين جهتگيرى تاکنون دستاوردهاى زيادى بدنبال داشته است. يک دوره پراتيک ما موجد بازگشت اعتماد و اميد و عقب راندن فضاى دوران پسا انشعاب بوده است. يک هدف مهم ديگر ما اين است کارى کنيم که دوباره کمونيست کارگريها وسط صحنه سياست قرار بگيرند و در حزبى قوى و سياسى و کمونيستى و آماده دخالتگرى و بانفوذ متشکل شوند.
در مورد انتظارى که مطرح کرديد و بودن ما در يک حزب همراه با رفقاى حزب حکمتيست٬ توجه شما را به قرار کميته مرکزى در باره بررسى پروسه وحدت حزبى ما و حزب حکمتيست و يادداشت هيئت دائر در همين شماره نشريه جلب ميکنم. اميدواريم اين اقدام سياسى ما موجب برانگيختن اميدهاى بيشترى شود. ما کارى ميکنيم که شما٬ و همه شما٬ با همان قدرت و جسارت و صميميت و دانش و توانائى و شرافت کمونيستى تان٬ مجددا به حزب خودتان بپيونديد و همه ما در يک سنگر واحد کمونيستى کارگرى عليه اسلام و سرمايه در ايران قد علم کنيم. از جانب من رفقاى ديگر را بگرمى سلام برسان. ميبوسمت و با آرزوى تندرستى و سربلندى شما.
علی ازدماوند
انتخابات فرمایشی و انتصابی
قابل توجه آن دسته از دوستانی که مانند کبک سرشان را داخل برف کرده و از بیرون وعواقب اعمالشان بی خبرند و این اعمال زنگ خطری برای جامعه آزادیخواه و برابری طلب ایران بوده که مبادا گول این قبیل افراد را بخورند .
انتخابات یعنی چه؟؟؟؟؟؟؟؟
آیا غیر این است که باید احزاب سیاسی آزاد باشند؟ اعم از چپ و راست: مذهبی و غیر مذهبی: ناسیونالیست و غیر ناسیونالیست: کمونیست و دمکرات: و تمامی احزابی که وجود دارند و برای کاندیداتور نباید هیچ شرط و شروطی گذاشت بجز سلامت بودن روحی و روان و میزان سن و تحصیلات وی: حالا از شما دوستان کبک خصلت می پرسم؛ آیا انتخاباتی که شما جهت منافع خود جامعه را گمراه و اغفال می کنید و برای جمع کردن آرای مردم تبلیغ می کنید و جلسات متعددی می گذارید. دارای شرایط فوق می باشد؟ طبعا"جواب نه است .
پس دوستان اگر تا حالا نمی دانستید که در تمام آن جنایتهائی که حکومت می کند شریک هستید گذشت ولی امروز به آن اشتباهت پی بردید آغوش جامعه آزادیخواه و برابری طلب به سوی شما باز است. خصوصا "خطابم به دوستان شهرستان دماوند و در مجموع آنانی که گول خورده اند. ناگفته نماند این بار جهت تذکر است اسمشان را نیاوردیم درغیر این صورت مشخصات آنها را گفته تا در جامعه شناسائی و رسوا گردند و از جامعهء آزادیخواه و برابری طلب می خواهم به هیچ وجه گول حکومت و این قبیل افراد را نخورند چون توبهء گرگ مرگ است . زنده باد آزادی و برابری٬ زنده باد سوسیالیسم.
علی از دماوند
على عزيز٬
جند نکته مهم هست که مايلم با شما در ميان بذارم. اول٬ کسانى که براى انتخابات رژيم تبليغ ميکنند٬ جلسه ميگيرند و غيره که شما اشاره کرديد٬ اينها على القاعده از درون رژيم و جناحهايش و شاخه هاى تشکيلاتى آنها هستند. اينها "دوستان" شما نميتوانند باشند. دشمنان شما و همه ما هستند. دوم٬ تصويرى از اينها ميدهيد که گويا حواس شان نيست و سرشان را مثل "کبک" زير برف کردند و ناآگاهانه دارند براى "انتخابات" رژيم تبليغات ميکنند! اين هم واقعيت ندارد. اين خط رژيم اسلامى و کليه جناحهايش است که مردم را پاى صندوق هاى "راى" بکشاند. سوم٬ با اين فرض که اينها در اشتباه اند و حال گويا به آن پى برده اند٬ "آغوش جامعه آزادیخواه و برابری طلب" را برايشان باز ميگذاريد. چرا؟ آيا چيزى گفته اند که دال بر پشيمانى آنها يا افشاى جنايات شان باشد؟ کجا؟ پس چرا براى انتخابات رژيم تبليغ ميکنند؟ چرا کسى که کنار رژيم است و براى رژيم اسلامى تبليغ ميکند٬ آغوش جنبش آزاديخواه برويش باز باشد؟ آنهم وقتى که همين حضرات کارگران و دانشجويان آزاديخواه و برابراى طلب را در زندان زير شکنجه و شلاق قرار دادند! چهارم٬ من نميدانم منظور شما از "دوستان دماوند" کيست که خطابشان قرار داده اى؟ آيا اين دوستان همان بالائى هستند که براى انتخابات تبليغ ميکنند؟ و اگر جواب مثبت است مگر اينها مخفى تبليغ ميکنند و در جلسات اسمشان را نميگويند؟ چه نيازى هست اسمشان را افشا کنيد٬ آنهم با اعلام تذکر! اگر اينها رژيمى هستند مبارزه عليه کليت رژيم را پيش ببريد. اگر رژيمى نيستند و علنى فعاليت ميکنند٬ چه ارزشى دارد اسمشان را افشا کنيم؟ به چه مشکلى پاسخ ميدهد؟ خيلى خوب است که مردم در پيرامونشان جاسوسان و اطلاعاتى هاى رژيم را بشناسند. چون آنها به شکل مخفى فعاليت ميکنند. اما شناساندن کسانى که علنى براى نمايش انتخاباتى رژيم تبليغ ميکنند را نميدانم براى چيست. و بالاخره ما بعنوان آزاديخواهان و برابرى طلبان و سوسياليستها٬ موظفيم در تقابل با سياستهاى رژيم و کمپين انتخابات٬ سازماندهى اعتراض در جلسات و افشاى اين بساط روى زمين است. و گرنه با صدور اطلاعيه و اعلام نام طرفداران انتخابات٬ که خودشان بقول شما دارند هر روز جلسه ميگيرند٬ نه اينها کارشان را تعطيل خواهند کرد و نه مردم را به حال خودشان خواهند گذاشت. موفق و پيروز باشيد.
اهانت به مائو
با سلام. در مورد اپوزيسيون چپ حرف و حديث در ايران زياده٬ اينکه مثلا حزب کمونيست کارگرى ... اما هيچوقت شک نميکردم تا اينکه دو مورد خودم متوجه شدم. يکى اينکه چرا کسانى که خودشونو کمونيست ميدانند ولى هرگز حرفى از انگلس نميزنند و نه حتى يادى ازش ميکنند. در صورتى که همه ما ميدونيم انگلس چه کمکهائى به مارکس کرده. ديگه اينکه خودم از تلويزيون کانال جديد شنيدم از حميد تقوائى و منصور حکمت که ميگفتن ما کتابهاى مائو را توى دستشوئى ميبرديم و ميخوانديم. اهانت از اين واضح تر؟
مائو هر ايراد و اشکالى داشته جاى خودش٬ ولى آيا درسته اون هم از طرف يک روشنفکر که گفته بشه کتاب فلانى را توى دست شوئى ميخواندم؟ چه توجيهى براى اين سوال دارين؟ با تشکر فراوان. پارميس
پارميس عزيز٬
يک جمله نامه تان که حاوى اتهام به حزب کمونيست کارگرى بود را درج نکرديم. اين نوع "حرف و حديثها" و اتهامات مشابه به اپوزيسيون و مخالفين سياسى و کمونيستها کار هر روز جمهورى اسلامى است. شما و هر کس ميتواند با حزب کمونيست کارگرى يا ما يا هر حزب ديگر مخالف باشد و سياسى نقدش کند. اما نميتواند نظرش را از حرف و حديث بگيرد. مسئوليت سياسى حکم ميکند که مستقل از هر اختلافى با احزاب و افراد٬ فضاى تهمت زنى و اتهام پراکنى را تقويت نکنيم بلکه آگاهانه آنرا منزوى کنيم. چون اين يک سلاح سياسى جمهورى اسلامى است. و بالاخره ربط شک کردن شما يا شک نکردتان را در مورد آن حرف و حديث ها در باره حزب کمونيست کارگرى با انگلس و مائو درک نميکنم. چگونه ديدگاه ما در اينموارد به اثبات صحت آن حرف و حديثها کمک کرده است؟
در مورد حرف زدن از انگلس٬ اگر تشابه با رگه مارکسيسم دانشگاهى و فلسفيون و پست مدرنيستهاى چپ که با انگلس به شيوه اى خاص در مواردى مسئله دارند منظورتان نباشد٬ احزاب کمونيستى و مارکسيستها به متونى که مراجعه ميکنند بيشترشان کار مشترک مارکس و انگلس است. در باره خواندن کتاب مائو در دستشوئى نميدانم چرا اهانت به مائو است. مگر شما در توالت روزنامه نميخوانيد يا سودوکو حل نميکنيد يا کتابى دم دست نداريد؟ همه دارند. اگر فکر نکنيم با کتاب مائو بايد مثل قرآن رفتار کنيم٬ آنوقت چنين احساسى ايجاد نميشود. در آن برنامه هم مسئله اينطور طرح نشده که شما گفتيد٬ يعنى کتابهاى مائو را در توالت ميخوانديم. اشاره ميشود که در مورد ديدگاههاى مائو که دوستانى در آن جمع داشتند٬ بسرعت رد شديم و بحث پوچ تضاد اصلى و عمده و فرعى و غيره را ميگفتيم و ميخنديديم. گويا در وسط بحثى که يک مائويست هم بوده منصور حکمت دستشوئى ميرود و کتاب مائو را که دستش بوده همراه خود ميبرد. آن دوست مائويست حالتش تغيير ميکند و مثل شما فکر ميکند که به مائو اهانت شده است.. امرى که شما متاسفانه بعد از اين همه سال هنوز حفظ و مانند همان "حرف و حديثها" نتيجه گيرى کرده ايد. با آرزوى موفقيت شما.
سعيد گلى
با سلام. اگر ممکنه مقداری در باره رهبری حزب توضیح دهید. سعيد گلى.
سعيد عزيز٬
رهبرى حزب يعنى کميته مرکزى توسط کنفرانس اول حزب انتخاب شده است. ١۶ نفر عضو کميته مرکزى هستند. طبق اصول سازمانى حزب٬ کميته مرکزى در کنگره هاى حزب انتخاب ميشود. در فاصله دو کنگره که معمولا يک تا دو سال است٬ نشست هاى کميته مرکزى تحت عنوان پلنوم کميته مرکزى در فواصل چهار ماه و شش ماه برگزار ميشود. در اين جلسات بجز بررسى مسائل سياسى و تشکيلاتى و عملى دوره اى حزب٬ انتخابات مجدد ارگانهاى رهبرى حزب مانند دفتر سياسى صورت ميگيرد. دفتر سياسى حزب که اعضاى آن ٧ نفر است توسط کميته مرکزى انتخاب ميشود٬ رهبرى حزب را در فاصله دو پلنوم بعهده دارد٬ در جلسات مرتب مسائل مورد نظرش را بررسى ميکند و تصميم ميگيرد. دفتر سياسى حزب نيز از ميان خود جمعى سه نفره را با عنوان هيئت دائر حزب انتخاب کرده است که تصميمات روزانه حزب را بنا به مصوبات دفتر سياسى و کميته مرکزى پيش ميبرد. دفتر سياسى همينطور از ميان خود دبير کميته مرکزى را انتخاب ميکند. دبير کميته مرکزى عضو هيئت دائر حزب است. تمام کادرهاى حزب در هر کنگره ميتوانند خود را براى عضويت در کميته مرکزى کانديد کنند و در صورت انتخاب در بالاترين ارگان رهبرى حزب وظايف کمونيستى شان را پيش ببرند. دفتر سياسى و هيئت دائر ديگر ارگانهاى حزب مانند نشريات٬ تبليغات٬ تشکيلات مخفى٬ پروژه ها٬ تلويزيون٬ نهادها و غيره را سازماندهى ميکند و رفقاى مختلف عضو رهبرى و کادرها را براى مسئوليت آنها درگير ميکند. اميدوارم اين توضيحات مختصر پاسخ نکته مورد نظر شما را داده باشد. چنانچه سوال مشخص ترى داريد لطفا مطرح کنيد تا پاسخ دهيم. با آرزوى موفقيت و پيروزى شما.*